سلامی پر از بارون بهاری
سلام. سلامی پر از بارون بهاری ، بوی تند و زیبای چمن های کوتاه شده پارک بغل
خونه مون. سلام به تو که نیستی اینجا اما به یاد هستم. سلامی به پهنای اون
چشمه زلال و گوارای کنار جاده. سلامی به طراوت و سبزی برگ های انگور داخل
باغچه کوچک خونه مون. سلامی به خوشمزگی و حس زیبای خوردن یه توت فرنگی
قرمز قرمز. سلامی به سرخی و خوش بوی گل رز پارک دانشگاه مون. سلامی به
اندازه تخمه های داخل هنداونه سرخ بهاری. سلامی به سفیدی و خنکی بستنی
قیفی. سلامی مخصوص به تو که تنها صنمی برای من. سلامی به تو که این رو
خونندی. سلام ...
پی نوشت:
١_ مگه قبلا وجود داشت که حالا نباشه.
٢_ مگه دوست داشتنی بود که حالا نباشه.
٣_ مگه با باور من میشه همه حرفها که گفته میشه راست باشه.
۴_ مگه چیز مقدسی توی این دنیا به اسم عشق وجود خارجی داری.
۵_ بی خیال بابا...
۶_ روزهای تنهایی حمیدرضا هیچ وقت تموم نشده بود مگه توی رویا...
٧_ رویا و خیال داشتند همون امیدی هست که به خاطره اش زنده می مونی...
٨_ من زندگی عادی و معمولی خودم رو توی سطح زندگی خودم دارم و دارم تا حدودی
تلاش می کنم خودم رو بالاتر بکشم درست مثل یه آدم عادی.
٩_ هر کسی یه رویایی داره و توی ذهنش یه چیزی هست اما قرار نیست اون چیز
واقعیت داشته باشه یا به واقعیت بپیونده. تازه مگه چیزی واقعی بوده توی این دنیا
که این باشه...
١٠_ بی خیال...